تا چند ماه پیش از مخالفین ورزش قهرمانی بودم. اما به تدریج به ارزش این مقوله در عصر جدید پی بردم. قهرمانی تیم ملی والیبال در مسابقات آسیایی هم بهانه ای شد بر این نوشته.

دلیل من برای مخالفت، علاوه بر هزینه های سرسام آور و بی هدف از بیت المال، ضربه های فرهنگی بود که به جامعه تحمیل می کند و البته بیشتر مصداق فوتبال بود. با یکی از دوستان دانشجوی تربیت بدنی بحث می کردیم؛ اهم دلایل ایشان برای دفاع از ورزش قهرمانی، نقش آن در ایجاد انگیزه در جامعه برای حرکت به سمت ورزش همگانی بود که البته دلیلی منطقی هم هست اما چندان دلچسب نیست چون با صرف همان هزینه ها در تبلیغات مستقیم شاید نتیجه بهتری حاصل شود.
اما تلنگر اهمیت فوق العاده موضوع را جوانان عراقی در سفر کربلا به من زدند. داشتیم با 3-4 نفر از دوستان هم دانشگاهی پیاده روی می کریم، چند جوان عراقی کنار دیوار در سایه نشسته بودند. متوجه شدند ما ایرانی هستیم.1 به ما اشاره کردند و با شوق ما را صدا می کردند، به نظر شما چطور صدایمان می کردند؟می گفتند ایرانی؟ احمدی نژاد؟ یا...؟ نه! ما را با خداداد عزیزی، علی دایی و کریم باقری می شناختند! گذاشتم به حساب تصادف، اما همان روز که با چند نوجوان عراقی هم صحبت شدم دیدم آنها هم ایران را با خداداد و علی دایی اش می شناسند. حتی روی تیم های باشگاهی ما تحلیل داشتند و خلاصه ارتباط خاصی با فوتبال ما برقرار کرده بودند.
پس میتوان عمق نفوذ ورزش قهرمانی را در کشور های دیگر درک کرد. ما توانسته ایم قلب جوانان یک کشور دیگر را از طریق فوتبال بدست آوریم (اینکه می گویم قلب، چون هواداران حرفه ای قلبا تیمی را دوست دارند). برای مثال، ایرانیان چرا باید برزیل، یک کشور نه چندان پیشرفته در آمریکا را بشناسند؟ اما خیلی هم نسلی های من از کودکی برزیل را دوست داشته اند فقط و فقط بخاطر فوتبالش. بنا براین میتوان گفت ورزش قهرمانی یک سلاح میدان جنگ نرم است (جنگ نرم= تسخیر قلب ها) اما این تاثیر دور برد، چه فایده ای برای ما (نظام جمهوری اسلامی) داشته؟ چقدر خودمان را شناسانده ایم به جهان؟ چقدر مفاهیم انقلاب را به جوانان علاقه مند به ورزش جهان معرفی کرده ایم؟ تقریبا هیچ! چون وقتی این موشک را شلیک کرده ایم، یادمان رفته کلاهک انفجار را ببندیم! تیر ما تا عمق خاک دشمن رفته اما منفجر نشده! منظور اینکه، ما باید فرهنگ را چاشنی ورزش قهرمانی مان کنیم.
یا ابالفضل گفتن های رضازاده، روبرو نشدن کشتی گیران و جودوکاران با ورزشکاران رژیم صهیونیستی و... نمونه های موفق اما جسته گریخته ای در این زمینه اند. نیاز است برای این موضوع در سطح وزارت ورزش و جوانان فکر شود و حرکات ارزشی و فرهنگی بصورت برنامه ریزی شده و مدون همراه ورزش قهرمانی کشور شود. مثلا اگر امشب، والیبالیست ها  بعد از پیروزی همگی سجده شکر می کردند، یا روی سکو که رفتند دست ها را بالا آورده و از خدا تشکر می کردند، پرچم رژیم صهیونیستی را زیر پا می گذاشتند یا پرچم مصر و بحرین را بالای سر می بردند یا ... میشد یک شلیک دوربرد در میدان جنگ نرم که هم در ایران اثر گذار است و هم در جهان (البته تاثیر چنین حرکات سطحی در داخل کمتر است و برای جهانیان که با این مفاهیم کمتر آشنایند موثر تر. برای داخل نیاز به کارهای عمیق تر و با فکر بیشتر خواهد بود).ما نه تنها به فکر فرهنگ در ورزش قهرمانی نبوده ایم، بلکه گه گاه گند کار فلان ورزشکار که در فلان پارتی بوده یا... بالا می آید.

اگر با دید جنگ نرم به ورزش قهرمانی نگاه کنیم خواهیم دید هزینه کردن سرمایه ها برای این مقوله چندان بی فایده نیست، به شرط آنکه بیشتر به اثر گذاری آن فکر کنیم و تنها به دنباله روی غرب در پی کسب مدال های عبث نباشیم.

در پایان یک نکته کم ارتباط با متن اما مهم: داخل ورزشگاه آزادی، برای بازی های والیبال تماشاچی "زن" هم در ورزشگاه بود! اولش باور نمی کردم اما وقتی نشان داد باوم شد. این همان موضوعی ست که چند سال پیش جنجال کرد. شرعا حضور زن ها در آن مکان مشکل دارد. اهل فن باید نظر دهند اما تاجایی که من می دانم نگاه مستقیم زن به قسمتی از بدن نامحرم که عرفا در جامعه مردان نمی پوشانند حرام است. در جامعه هم مردان "شرت ورزشی" نمی پوشند. این قضیه بوی شیطنت می دهد... انگار چند نفر زیرآبی رفته اند! هشدار که آینده این موضوع دردسر است، بهتر است از الان جلوگیری شود و الان با روند خزنده به آنجا خواهد رسید که دست نرسد...


حضور بانوان در ورزشگاه آزادی!


پ.ن.1: نمیدونم عراقی ها از کجا همه ما را می شناختند! بعضی دوستان لباس عربی پوشیده بودند اما عراقی ها از پشت سر هم می فهمیدند ایرانی اند و سلام و احترام می کردند!

پ.ن.2: پیام تشکر امام از تیم والیبال

پ.ن.3: یک مطلب هم در نقد ورزش همگانی بخوانید... در وبلاگ "بالهای وصله دار"